آخرین بیت پول – کتاب فصل اول پاپی – پیش نمایش
همانطور که سینا و گابریلا روی تخت دنج دراز کشیده بودند و به سقف تمیز خیره می شدند و به دفعه بعد که سفر خواهند کرد فکر می کردند. حتی اگر سفرهای زیادی به آفریقا، پاریس، ایالات متحده آمریکا و بسیاری از جاهای دیگر داشتند. در حالی که سینا از جایش بلند شد و گفت “بیا به سیب بزرگ برویم!” “نه ما قبلاً آنجا رفته ایم” “اما اگر دوباره برویم چه؟” “نه! خسته کننده است، ما دوباره همه چیز را خواهیم دید!” سینا آهی کشید.
دخترها جایی برای رفتن نداشتند. سینا تلویزیون را روشن کرد و سپس روی صفحه ظاهر شد “به جزیره کوواکا بیا جزیره ای کاملاً جدید که ماه گذشته ظاهر شد!” “ام جی” سینا فریاد زد “بگذار به جزیره کوواکا برویم!” “فکر می کنی می توانی سینا” وقتی پدر سینا در پله در اتاق خواب ظاهر شد. “متاسفم، اما پول ما تمام شد، بنابراین ما نمی توانیم هزینه سفر دیگری را بپردازیم”
“از زمانی که ما به آفریقا رفتیم و برای دیدن دایناسورهای واقعی در پارک دایناسورها رفتیم که برای ما هزینه زیادی داشت، اما خوشبختانه یک ماه کار داریم تا به آنها پول بدهیم، بنابراین متاسفانه نمی توانیم گونگ را به جزیره کوواکا بپردازیم” “اگر بفروشیم چه می شود.” گرابریلا گفت: اسباب بازی های قدیمی ما. دختران اسباببازیهای زیادی داشتند که دوست داشتند با اسباببازیهایشان غنی شوند! خوب، آنها سه ربات خودکار داشتند که به دنبال آنها بودند و صد و سی و چهار فیجت اسپینر داشتند. خوب این همان چیزی است که آنها می خواهند بفروشند. فیجت اسپینرها هر کدام 10 دلار و روبات ها 150 دلار قیمت دارند.
خوب این همه در نهایت 1336 دلار بود.
“بسیار خوب، بیایید وب سایت جزیره کوواکا را بررسی کنیم و ببینیم پروازها چقدر است”
بلیط ها هر کدام 500 دلار بود، یعنی بابا نمی توانست بیاید!
“خوب است اتر ما نمی رویم یا بدون پدر می رویم”
دخترانی که از رفتن ناامید بودند بنابراین آنها را انتخاب کردند …
بدون بابا برو آنجا پدر مجرد بود و مادر نداشت، مادر ده سال پیش فوت کرد.
در همان زمان آنها وب سایت را هنوز روی یک برگه در رایانه گابریلاس داشتند و توضیحات می گفت که در آنجا حیوانات کشنده مانند اژدهای آخر جایی که به زندگی شما پایان می دهند وجود دارد.
بلکه حیوانات شیرینی مانند اژدهای آب، اژدهای گدازه، و اژدهای هوا و اژدهای ابر، اما زارا نارگیل نیز وجود داشت. سپس چند روز بعد تصمیم گرفتند پروازی را که قرار است به جزیره کوواکا بروند رزرو کنند.
بقیه پول به سمت متل و چیزهای دیگری که می خواهند بخرند رفت.
خوب به روزی رسید که آنها باید بروند، اما یک مشکل وجود داشت که آنها مجبور بودند بدون حضور پدر از خانه بیرون بروند که برایشان سخت بود. خوب آنها در آنجا چمدان هایی با 6 لباس ساموایی و 1 بیکینی و تلفن بسته بندی کردند تا اگر واقعاً به پدر نیاز داشتند.
آنها یک تاکسی با چکرز و زرد سفارش دادند اما در همان زمان تبلیغ “جزیره کوواکا” را روی آن داشتند.
“بابا کجا برم کلوئه بخوابم تا خداحافظی کنم!”
” خوب؟”
آنها با عجله از در خارج شدند و همه جای تاکسی را تنگ کردند، زیرا مرد تاکسی مشغول خوردن مترو و گوش دادن به موسیقی بود!
“بگذارید وارد شویم ما عجله داریم!”
” ؟ خوب ؟”
در تاکسی به طور خودکار باز شد “خوش آمدید” صدایی از جایی گفت. آنها سوار شدند و به آنجا رفتند. همان طور که با عجله به ساعتی که الان سوار شده بودند نگاه کردند. “جزیره کوواکا” صدای خانمی از بلندگو بیرون آمد.
جرقه رعد و برق به پشت بام هجوم آورد.
این چیزی نبود که آنها می خواستند تا یک پرواز اتفاق بیفتد.
همانطور که رعد و برق آنها را در همان جا که از تونل به سمت هواپیما میرفتند، میتابید، خانمی با استقبال از آنها استقبال کرد.
گابریلا در خطوط هوایی آمریکا به یک تابلو خوش آمد گفتن، بلیت هایشان را دراز کرد و خانم در حالی که روی دو بلیط کلیک کرد، رفت.
همانطور که آنها در راهرو قدم می زدند نگاه خیره کننده به تمام افرادی که در هواپیما بودند در حالی که متوجه شدند در درجه یک هستند!
فصل 2 بچه کلاس اول!
همانطور که دخترها راحت شدند همان خانم آمد و پرسید آیا نوشیدنی می خواهید؟
دخترها در همان لحظه با ناراحتی گفتند: “بله لطفا”. “باشه” وقتی خانم داخل سینی اش رفت و دنبال یک کوکا و لیموناد “آهه”.
خواننده ی عزیز این دو دختر خیلی بدبخت هستند، پس انتظار نداشته باشید که هیچ چیز هوایی وجود داشته باشد.
هر دو گفتند: “عزیزم درجه یک”.
همانطور که آنها به اطراف خود خیره شدند، یک نوار پاپ آپ را دیدند که از آن طرف می رفتند، آنها متوجه شدند که ما نمی توانیم الکل بنوشیم …
ما چه می کنیم “آب پرتقال”
ادامه دارد….
دخترها جایی برای رفتن نداشتند. سینا تلویزیون را روشن کرد و سپس روی صفحه ظاهر شد “به جزیره کوواکا بیا جزیره ای کاملاً جدید که ماه گذشته ظاهر شد!” “ام جی” سینا فریاد زد “بگذار به جزیره کوواکا برویم!” “فکر می کنی می توانی سینا” وقتی پدر سینا در پله در اتاق خواب ظاهر شد. “متاسفم، اما پول ما تمام شد، بنابراین ما نمی توانیم هزینه سفر دیگری را بپردازیم”
“از زمانی که ما به آفریقا رفتیم و برای دیدن دایناسورهای واقعی در پارک دایناسورها رفتیم که برای ما هزینه زیادی داشت، اما خوشبختانه یک ماه کار داریم تا به آنها پول بدهیم، بنابراین متاسفانه نمی توانیم گونگ را به جزیره کوواکا بپردازیم” “اگر بفروشیم چه می شود.” گرابریلا گفت: اسباب بازی های قدیمی ما. دختران اسباببازیهای زیادی داشتند که دوست داشتند با اسباببازیهایشان غنی شوند! خوب، آنها سه ربات خودکار داشتند که به دنبال آنها بودند و صد و سی و چهار فیجت اسپینر داشتند. خوب این همان چیزی است که آنها می خواهند بفروشند. فیجت اسپینرها هر کدام 10 دلار و روبات ها 150 دلار قیمت دارند.
خوب این همه در نهایت 1336 دلار بود.
“بسیار خوب، بیایید وب سایت جزیره کوواکا را بررسی کنیم و ببینیم پروازها چقدر است”
بلیط ها هر کدام 500 دلار بود، یعنی بابا نمی توانست بیاید!
“خوب است اتر ما نمی رویم یا بدون پدر می رویم”
دخترانی که از رفتن ناامید بودند بنابراین آنها را انتخاب کردند …
بدون بابا برو آنجا پدر مجرد بود و مادر نداشت، مادر ده سال پیش فوت کرد.
در همان زمان آنها وب سایت را هنوز روی یک برگه در رایانه گابریلاس داشتند و توضیحات می گفت که در آنجا حیوانات کشنده مانند اژدهای آخر جایی که به زندگی شما پایان می دهند وجود دارد.
بلکه حیوانات شیرینی مانند اژدهای آب، اژدهای گدازه، و اژدهای هوا و اژدهای ابر، اما زارا نارگیل نیز وجود داشت. سپس چند روز بعد تصمیم گرفتند پروازی را که قرار است به جزیره کوواکا بروند رزرو کنند.
بقیه پول به سمت متل و چیزهای دیگری که می خواهند بخرند رفت.
خوب به روزی رسید که آنها باید بروند، اما یک مشکل وجود داشت که آنها مجبور بودند بدون حضور پدر از خانه بیرون بروند که برایشان سخت بود. خوب آنها در آنجا چمدان هایی با 6 لباس ساموایی و 1 بیکینی و تلفن بسته بندی کردند تا اگر واقعاً به پدر نیاز داشتند.
آنها یک تاکسی با چکرز و زرد سفارش دادند اما در همان زمان تبلیغ “جزیره کوواکا” را روی آن داشتند.
“بابا کجا برم کلوئه بخوابم تا خداحافظی کنم!”
” خوب؟”
آنها با عجله از در خارج شدند و همه جای تاکسی را تنگ کردند، زیرا مرد تاکسی مشغول خوردن مترو و گوش دادن به موسیقی بود!
“بگذارید وارد شویم ما عجله داریم!”
” ؟ خوب ؟”
در تاکسی به طور خودکار باز شد “خوش آمدید” صدایی از جایی گفت. آنها سوار شدند و به آنجا رفتند. همان طور که با عجله به ساعتی که الان سوار شده بودند نگاه کردند. “جزیره کوواکا” صدای خانمی از بلندگو بیرون آمد.
جرقه رعد و برق به پشت بام هجوم آورد.
این چیزی نبود که آنها می خواستند تا یک پرواز اتفاق بیفتد.
همانطور که رعد و برق آنها را در همان جا که از تونل به سمت هواپیما میرفتند، میتابید، خانمی با استقبال از آنها استقبال کرد.
گابریلا در خطوط هوایی آمریکا به یک تابلو خوش آمد گفتن، بلیت هایشان را دراز کرد و خانم در حالی که روی دو بلیط کلیک کرد، رفت.
همانطور که آنها در راهرو قدم می زدند نگاه خیره کننده به تمام افرادی که در هواپیما بودند در حالی که متوجه شدند در درجه یک هستند!
فصل 2 بچه کلاس اول!
همانطور که دخترها راحت شدند همان خانم آمد و پرسید آیا نوشیدنی می خواهید؟
دخترها در همان لحظه با ناراحتی گفتند: “بله لطفا”. “باشه” وقتی خانم داخل سینی اش رفت و دنبال یک کوکا و لیموناد “آهه”.
خواننده ی عزیز این دو دختر خیلی بدبخت هستند، پس انتظار نداشته باشید که هیچ چیز هوایی وجود داشته باشد.
هر دو گفتند: “عزیزم درجه یک”.
همانطور که آنها به اطراف خود خیره شدند، یک نوار پاپ آپ را دیدند که از آن طرف می رفتند، آنها متوجه شدند که ما نمی توانیم الکل بنوشیم …
ما چه می کنیم “آب پرتقال”
ادامه دارد….